#اگه_بدونی_پارت_78
همينجور که خونسرد ميومد طرفم گفت:
_ چرا عشقم؟.؟.؟
تمام تنم گر گرفت. ميدونستم اين حرفاش همش براي ازار دادنو مسخره کردنه منه. باز به عقب رفتم و
گفتم:
_ ديگه اين حرفو به من نزن اشوان.
بيشتر لحنم التماسي بود تا تهديدي. دوباره نزديک شد و با همون لحن گفت:
_ همه دخترا ارزو دارن من اين کلمه رو بهشون بگم ولي تو.
انقدر عقب رفتم که محکم به ديوار خوردم. اشوان از فرصت استفاده کردو تا حد امکان بهم نزديک شد. به طوري
که تقريبا فاصلمو چند سانتي بود. اب دهنم قورت دادمو فقط به دکمه پيراهنش نگاه ميکردم. خب اخه خيلي ازم
بلند تر بود براي نگاه کردن بهش مجبور بودم سرمو بالا بگيرم. باز صداش تو گوشم پيچيد.
_ يه ذره از تلافي کارات مونده که سرت بيارم.
با ترس و مظلوميت گفتم:
_ تو که دستمو گاز گرفتي. ديگه چيکار ميخواي بکني.؟.؟.
خيلي يه دفعه اي دستاشو دور کمرم حلقه کرد و گفت:
_ الان ميفهمي جغله.
و با يه حرکت پرتم کرد رو تختو خودش خيمه زد روم. با ترس به چشماي جذايش چشم دوختم. ميدونستم
چشمام پر از التماسه. پس چرا بقيه نميرسن. نکنه برنامه داشتن تا يه بلايي سرم بيارن.
_ الان يه بلايي سرت ميارم که از کارت پشيمون بشي. انقدر ترسيده بودم که فقط بهش نگاه ميکردم. سرشو
تو گوديه گردنم کردو و شروع کرد به گاز گرفتنه من نه با دندون با لباش. تمام تنم گر گرفته بود. بجاي اينکه
اذيت شم قلقلکم ميومد. با اين که تنبيهش نا رحمانه نبود ولي من خيلي قلقلکي بودمو اين براي من
خيلي تنبيه سنگيني بود. با اينکه ميخنديدم ازش خواهش ميکردم که دست از سرم برداره.
اما اشوان حتي نميذاشت تکون بخورم همينجوره به کارش ادامه ميداد. انقدر زورش زياد بود که حتي نمي تونستم
دسته و پا بزنم.
_ اشوان. تو رو. خدا ولم کن.
romangram.com | @romangram_com