#اگه_بدونی_پارت_77

با کلي من من کردن گفتم:

_ اخ. اخه. اخه من اينجاها رو خب نميشناسم گم ميشم.

پوزخنده صدا داري زد و گفت:

_ ادرس ميندازم دور گردنت گم شدي برت گردونن خونه.

و بدون توجهي به من راشو کشيد رفت. اينبار با صدايي که توش التماس موج ميزد گفتم: _ اشـــــــــــوان؟.؟.؟

کلافه برگشتو ضمن کشيدن پوفي گفت:

_ چته؟.؟.

سرمو پايين انداختمو معصومانه گفتم:

_ ميشه منم بيام.

دستاشو تو جيبه شلوارش کرد و کلافه گفت:

_ من که نفهميدم تو چه مرگته. ميخواي بياي بيا.

با خوشحالي نگاش کردمو پشته سرش راه افتادم. در اتاقي رو باز کردو رفت تو. به دنبالش وارد اتاق شدم.

اتاق کاملا اسپرت چيده شده بود. حدس ميزدم اتاقه شخصيه خودشه. محتوياته اتاقش شامله يه تخته بزرگ

يه درآور يه کمد بزرگ و يه فرش و پرده شيکي بود که پنجره ي بزرگش رو پوشش ميداد. همه ي اينا ترکيبي

از رنگه طوسي سرمه اي بود. گوشه ي ديگه اي از اتاقش يه گيتار بود. نصفه ديوار همون قسمت عکسي

بزرگي از برج ايفل نصب شده بود. چرخي زدمو با ديدن بالا تنه ي ل*خ*ت اشوان خشکم زد.

خدايا عجب هيکلي داشت. منو بگو چه هيز شدم. سوگند واقعا خاک. واقعا خاک.

_ چشات در نياد.

با صداي شيطونه اشوان نگامو بالا اووردمو به چشماش خيره شدم. بعد از چند لحظه براي لاپوشونيه گندي

که زدم با اخم مصنوعي گفتم:

_ خجالت نميکشي جلو من لباس عوض ميکني.؟.؟.؟.؟

چشماي اشوان گرد شدنو با تعجب به من خيره شد بعد از چند لحظه با لحن خاصي گفت:

_ تو خودت سيريشم شدي. در ضمن چرا بايد خجالت بکشم؟.؟.؟ نوبته توام ميرسه عزيزم.

و لبخنده شيطوني زدو به طرفم اومد با ترس به عقب رفتم و گفتم:

_ بهم نزديک نشو.

romangram.com | @romangram_com