#اگه_بدونی_پارت_75
باز خنديدم که دوباره گفت:
_ نه حتما بايد با خشونت همه چيزو حاليت کنم.
اينبار يکم زده تو فاز شيطنتو گفتم:
_ حتما ميندازيم تو دريا کوسه ها بخورنم.
ابروهاشو بالا دادو بامزه گفت:
_ نه ديگه اينبار بجا کوسه ها خودم ميخورمت.
قرمز شدمو داغ کردم. سرمو خيلي غير ارادي پايين انداختمو سکوت کردم که باز صداش پيچيد تو
گوشم:
_ اخه دلم واسه کوسه ها ميسوزه که مجبورا تو رو به عنوان غذاشون بخورن. بيچارها گ*ن*ا*ه دارن.
ديگه داشتم از دستش حرص ميخوردم. وقته سر پايين انداختن نبود دستمو بردم سمته بازوشو به سختي
نيشگون ازش گرفتم البته اصلا تاثيري نداشت چون بازوش همش عضله بود. نميدونستم ممکنه چه عکس العملي
از خودش نشون بده تا اينکه با دسته ازادش دستمو گرفتو به سمته دهنش برد و بعد از چند لحظه احساس کردم
مچمو گاز گرفت. دستم داشت ميسوخت. جيغ زدم تا دستمو ول کردو ريلکس گفت:
_ حقته.
با اون يکي دستم مچه اين يکي دستمو نوازش کردم و گفتم:
_ خيلي بدي دستم قرمز شد.
باز خونسرد جواب داد:
_ به جبرانه نيشگوني بود که از بازوي من گرفتي.
_ نه که خيليم دردت اومد.
_ خب عزيزم هر بلايي سرمن بياري دوبرابرش سرت ميارم يادت باشه.
به اين همه رو بايد جايزه ميدادن. دوباره به بيرون خيره شدم که بعد از چند دقيقه صداي موزيک توسط
اشوان بالاتر رفتو شتابه بيشتري به ماشين داد.
************************************************** ********
با تکوناي دست کسي از خواب پريدم و با چهره ي اشوان درگير شدم.
_ پاشو رسيديم.
romangram.com | @romangram_com