#اگه_بدونی_پارت_55
_ من همينطور مژي.
از ب*غ*لم بيرون اومدو شيطون گفت:
_ ولي خودمونيما خب بهت ساخته دختر خوشگتر شدي خصوصا امشب.
قرمز شدم.
_ خفه بابا. ولي تو بي نظير شدي.
به شوهرشم نگاه کردمو گفتم:
_ اقاتونم خوش چهرست.
لبخنده شيطوني زدو گفت:
_ اقاي شما ديدن داره.
_ برو دختر برو همه مثل ميخ واستادن بخاطر تو.
بعد از کلي چرخيدنو سلام کردن به همه فکو فاميل بالاخره سر جاشون نشستن.
صداي موزيک کل سالنو پر کرد. بعد از چند دور ر*ق*صيدن عروس و داماد بالاخره داماد به پ
قسمته مردونه رفتو منم شالمو از رو دوشم برداشتم.
_ به خانومه ستاره سهيل. چطوري سوگند خانوم.
به صاحب صدا نگاه کردم. اين که خاله ليلاست. به زور لبخند زدم گفتم:
_ سلام خاله خوبين؟
با با همون لحن گفت:
_ عاليم تو چطوري؟ خوش ميگذره ديگه؟
لبخند زدمو با گيجي گفتم:
_ از چه لحاظ؟
_ شوهرتو ميگم موندم چجوري جادوش کردي؟
صداي مژگان منو از دسته اين عجوزه نجات داد.
_ سوگند جونم نمياي با من بر*ق*صي؟
_ چرا عزيزم ميام.
سريع با مژگان جيم شدم.
romangram.com | @romangram_com