رمان اگه بدونی

#اگه_بدونی_پارت_48


که با من بمونه

که تنهاييامو

تو چشمام بخونه

کسي رو ندارم

که از حسو حالم

خبر داشته باشه

چقدر خوشخيالم

که تو اين شرايط

بازم چشم براهم

يکي عاشقم شه

بشه تکيه گاهم

بي اراده گريه ميکردم. خدايا اين اهنگ چقدر به حالو روزه من ميومد.

کسي توي شبهام

ستاره نميشه

شايد رسمه دنيا

همينه هميشه

شايد قسمت اينه

که تنها بمونم

که تنها بميرم

تو بغضه شبونم.

داشتم با زجر گريه ميکردم که در اتاق به شدت باز شد. هنوزم صداي خواننده کله اتاقو پر کرده بود

ميتونستم با همون چشاي اشکيم صورته متعجبه اشوانو ببينم. بعد از چند لحظه بهم نزديک شدو با يه لحنه

نگران ولي اغشته با غرور گفت:

_ چته؟


romangram.com | @romangram_com