#اگه_بدونی_پارت_47

_ باور کن احتياجي ندارم همين لباس کافي بود.

خيلي سرد بهم نگاه کردو گفت:

_ اينو تو تعيين نميکني.

هميشه همينو ميگه. بزنم فيسشو تخريب کنم. خلاصش کلي چيزي خريديم. ميتونستم بگم

خيلي خوشحال بودم. اصلا حس خيلي قشنگي داشتم.

سوار ماشين شدم. بعد از چند لحظه اشوانم کنارم نشست. قبل از اينکه ماشينو روشن

کنه يه نگاه بهم انداختو بعد خيلي جدي گفت:

_ راستي اگه امروز اووردمت خريد بخاطر اين نيست که عاشقتم چون فعلا بدبختانه اسمت تو شناسناممه

دلم نميخواد بخاطر تو ابروم بره.

بخاطر من. ابروش ميره؟. من؟.

بدون هيچ توجهي فقط پاشو گذاشت رو گازو تا خود خونه گاز داد. قلبم درد ميکرد. حرفش خيلي درد داشت

خيلي. نميتونستم حرفشو فراموش کنم. خدايا چرا انقدر عذابم ميده. چرا؟.

نه خوشحال بودم نه نارحت نه عصبي. فقط مثل يه ديوار سرد شده بودم. مثل يه ايينه شکسته بودم.

بي حال وارد اتاقم شدمو خيلي اروم لباسامو تعويض کردم. داشتم به اين فکر ميکردم که شايد من نبايد

هيچ وقت به دنيا ميومدم. شايد من يه ادمه اضافيم. احساس ميکنم تو اين دنيا نه برا کسي مهمم نه

کسي دوستم داره. گريم گرفت. شايد بايد گريه ميکردم. گلوم درد ميکرد از بغضي که راهه نفسمو بريده بود

خوبيش اينکه ادمي نيستم که با صداي بلند گريه کنم. گريه کردنم هيچ صدا يي نداره فقط بي صدا اشک ميريزم.

به گوشيم خيره شدم. دستمو به سمتش دراز کردمو برداشتم. مثل هميشه رفتم تو فهرسته اهنگامو يکي از

اهنگايي که خيلي دوسش داشتمو پلي کرد.

کسي رو ندارم از بهادر ” حتما گوش بديد “

کسي رو ندارم

که دلتنگيامو

ببينه بفهمه

غمه تو صدامو

کسي رو ندارم

romangram.com | @romangram_com