رمان اگه بدونی

#اگه_بدونی_پارت_31

واي دنيا، دنيا چه کمه بي تو

اين زندگي هرجاش غمه بي تو

اي کاش ميشد يه بار به تو بگم درد دلام و

فقط يه بار ميديدي تو حال و هوام و

غمام و اي واي

اگه بدوني بعد تو من چي کشيدم

يه روزه خوش و يه خواب آروم نديدم

نديدم.

فقط يه بار ميديدي.

فقط يه بار ميديدي.

.

اي واي

اگه بدوني بعد تو من چي کشيدم

يه روزه خوش و يه خواب آروم نديدم نديدم.



نديدم.

************************************************** ********

با صداي در اتاق از خواب پريدم. تازه متوجه گونه هاي خيسم شدم.

سريع پاشودم بعد از پاک کردن صورتم به سمت در اتاقم رفتم. درو که باز کردم چهره ي اخموي اشون

اولين چيزي بود که نگامو جذب کرد. همينجور که گيج بهش نگاه ميکردم عصبي گفت:

_ درو چرا قفل کردي؟

جوابي نداشتم فقط ابه دهنمو به زور قورت دادم. ولي بعد از چند لحظه با صداي بلند گفت: _ کري؟ نفهميدي چي گفتم؟

ترسيدم اما جا نزدم. منم مثل خودش ابروهامو تو هم کردم گفتم:

_ سر من داد نزن.

خنده عصبي و وحشناکي کردو هجوم اوورد سمتم که از ترس چسبيدم به چهارچوب در. اونم يه جورايي

romangram.com | @romangram_com