#اگه_بدونی_پارت_24
هنوزم روم نميشد بهش نگاه کنم انگار اينو حس کرد که گفت:
_ بهت نمياد ادمه خجالتي باشي؟.
هيچي نگفتم ميدونستم داره بهم تيکه ميندازه. بعد از چند لحظه ماشينو تقريبا از زمين کند.
*********************
داشت ميرفت ولي نميدونم کجا؟ هر جا بود خونه نبود. يه دفعه به جايي رسيديم که به نظرم
اشنا اومد اره اينجا دربنده. اخ جون. خيلي وقته اينجا نيومده بودم اخرين بار ده سالم بود
که با بابا اينا اومديم. خيلي خوش گذشت.
صداي اشوان تو گوشم پيچيد:
_ پياده شو.
هنوز تو هپروت بودم:
_ چي؟
_ سمعکتو ان (on) کن عزيزم. گفتم بپر پايين.
پياده شدم. يه جوري از کارش خوشحال شدم چون واقعا تو اين شرايط دلم يه تفريح، يه فضاي باز
ميخواست.
کنار هم شروع کرديم راه رفتن. حس خوبي داشتم همه ي مردمي که از کناره مون رد ميشدن
يه جوري نگامون ميکردن. پسرا به من دخترا به اشوان. خندم گرفته بود. که يه دفعه اشوان گفت: _ ميخواي ري استارتت (restart) کنم.؟ بد هنگيدي.
با گيجي گفتم:
_ هان؟
پوزخند زدو گفت:
_ نه مثل اينکه اصلا و يندوزت بالا نمياد.
همش تيکه مينداخت بيشعور. بزنم فيسه جذابشو بيارم پايين تميزش کنم بفرستم بالا. سيرابي.
_ مشکل ويندوزه من به شما ربطي نداره.
پوزخند زد و گفت:
_ ربطش که به سيم رابطشه.
romangram.com | @romangram_com