#اگه_بدونی_پارت_21
_ بهتري؟
سرمو به نشونه ي اره تکون دادم.
_ نميري سر کار؟
حتي بهم نگاه نکرد فقط سرشو به نشونه ي منفي تکون داد. زورش اومد يه کلمه بگه نه.
خيلي ريلکس رفت سر تي وي. بلند شدم که واسه غذا يه فکري کنم ساعت تقريبا 10 بود
تصميم گرفتم باقالي پلو با مرغ درست کنم. احساس ميکردم حالم خوب نيست معدم درد
ميکرد. خدا به دادم برسه اون از سردرد صبح اينم از اين معده وامونده ولي قبلا هم اينجوري درد
گرفته بود شايد دوباره مثل همون موقع ها بعد از چند دقيقه اروم بشه. دستم به کابينت
بالايي نميرسيد. به زور دستمو رسوندم بالا و يه ليوان برداشتم ولي نميدونم چي شد که
معدم تير عجيبي کشيدو همين باعث شد ليوان از دستم ول بشه بيوفته زمين و بشکنه.
افتادن ليوانو شکستنش همانا رفتن شيشه تو پام همانا. فقط تونستم جيغ بکشم.
اشکم در اومد. اشوان سريع پريد تو اشپزخونه بلافاصله با ديدن من اومد کنارم:
_ تو با خودت چي کار ميکني.؟ عقل نداري تو بچه؟
معدم، پام درد دوتاش باهم قاطي شده بود. اشوان شيشه رواروم از پام بيرون کشيد با باند و بتادين
برام بست. دردم هر لحظه بيشتر ميشد ولي روم نميشد به اشوان بگم معدمم درد ميکنه.
دردم شديد بود انقدر شديد که بعد از چند لحظه ديگه هيچ چي نفهميدم.
*******************
چشامو به زور باز کردم. چهره ي مردونه و جذاب اشوان اولين چيزي بود که ديدم.
_ چه عجب جوجوبالاخره بيدار شد. خوبي حالا؟
_ اره. اينجا کجاست؟
_ فرانسس. خوب اصولا يه ادمه دربو داغوني مثل تو رو کجا ميبرن؟؟
حتي اينجا هم منو اذيت ميکنه. محلش ندادم که باز خودش گفت:
_ تو ميدونستي زخم معده داري؟
چشام چهار تا شد:
_ چي؟؟ من زخم معده دارم؟.
romangram.com | @romangram_com