#اگه_بدونی_پارت_19

_ زنش.

دختر نگاه بدي به من کرد و بعد به اشوان و تقريبا فرياد زد:

_ اين چي ميگه اشوان؟

اشوان به من وحشتناک نگاه کرد ولي سريع به دختر خيره شدو گفت:

_ برات توضيح ميدم سارا.

دختر با شتاب کيفشو برداشتو از اپارتمان خارج شد اشوانم دنباش رفت. ولي من همينجوري داشتم

بهش نگاه ميکردم دلم ميخواست بزنم زير گريه. چقدر دلم گرفته بود. اشوان نامرد چرا با من اينکارو

ميکني؟. صداي بهم خوردن در منو از فکر بيرون کشيد. اشوان عصبي فقط نگام ميکرد.

داشت ميومد جلو. ميدونستم کتک خوردنم حتميه. ديگه هيچ تسلطي رو اشکام نداشتم.

صداي اشوان نزديک بود پرده ي گوشمو پاره کنه:

_ بهت اخطار داده بودم.. نداده بودم؟

اومد جلو موهامو گرفتو از پشت کشيد.

_ چيه؟ چرا لال شدي؟

انقدر سرم درد گرفت که نميدونم چرا يه دفعه با دستاي ظريفم يه گوشه ي يقه ي پيرهن مردونشو

گرفتم. باور نميشد با اين حرکتم موهامو ول کرد انگار فهميد که دردم اومده بي مقدمه سرمو

رو سينش گذاشت. نميدونم چرا؟ ولي احساس خوبي داشتم. مثل يه بچه اي که با ديدن

مادرش ارامش ميگيره. اشوان ثابت واستاده بود. بدون حرکتي. نميتونستم خودمو کنترل

کنم فقط يه حسي ميگفت کاشکي زمان همينجا متوقف ميشد.

به خودم اومدم. من الان تو ب*غ*ل اون بودم. چرا؟ سريع ازش جدا شدمو بدون اينکه حتي

نگاش کنم به اتاقم پناه بردم.. نميخواستم به هيچ چيز فکر کنم. فقط دلم ميخواست امروز

که يکي از بدترين روزاي عمرم بود زودتر تموم بشه.. رو تخت افتادم سرمو روي بالشتم کردمو

زانو هامو جمع کردم تو ب*غ*لم.. فقط زير لب زمزمه ميکردم. بخواب سوگند بخواب همه اينا کاب*و*سه

بخواب. فردا روز بهتريه برات. بخواب عزيزم.

**********************

نميدونم کي و چجوري خوابم برد فقط صبح با سردرد عجيبي بيدار شدم. به ساعتم نگاه کردم

romangram.com | @romangram_com