#اگه_بدونی_پارت_158


تنها سرمو به نشونه ي مثبت تکون دادم.

_ چيکارش کردي؟.

جواب ندادم که باز اروم گفت:

- هان؟.

بايد يه چيزي ميگفتم. بايد.

_ خورد به لبه ي تخت.

چشماشو ريز کرد قلب ريخت.

_ دوروغ نگو اين جاي ناخنه.

سرمو پايين انداختمو سکوت کردم شايد اينجوري بيخيالم ميشد.

_ پاشو برو اماده شو.

با تعجب سرمو بالا اووردمو گفتم:

-چرا؟.

_ مثل اينکه يادت رفته 2 ساعت ديگه عيده.

انگار حافظم به کلي پاک شده بود انقدر سريع از جام بلند شدم که اشوان چشاش گرد شد

توجه نکردمو راهه اتاقمو با سرعت طي کردم فقط صداشو از پشت شنيدم.

_ اروم برو ميوفتي ناقص ميشيا.

*******************************

به کلي عقلمو از دست داده بودم. يکي از پيراهنايي که براي عيد اشوان برام خريده بودو انتخاب کردم و

بعد از درست کردنه موهامو ارايش صورتم پوشيدمش.

پيراهنم به رنگ سورمه اي بود که دور يقه و سر استيناش نوار قرمز رنگي داشت به علاوه ي يه کمربنده

باريک قرمز که با بستنش قطر باريک کمرم مشخص تر ميشد ساپورت کلفته سرمه ايم هم پام کردم

رژ قرزمو پرنگ تر کردم. موهاي ل*خ*ت پر کلاغيمو دورم ريختمو در اخر با لبخند رضايت بخشي خودمو تو اينه ديد

زدم. واقعا عالي شده بودم فقط يه حسي بهم ميگفت رژم خيلي پرنگه. با خياله اينکه، وقتي خواستنم

براي شام به خونه ي فرنگيس خانوم بريم کمرنگش ميکنم، بيخيالش شدم. زمان زيادي تا سال تحويل نمونده


romangram.com | @romangram_com