#اگه_بدونی_پارت_152


باز داشت منو مي پيچوند. ناچار جواب دادم:

_ اره خوبه خدارو شکر اخلاقشم بهتر شده.

_ خب؟.

با تعجب گفتم:

_ خب چي؟

_ چرا بهتر شده؟.

باز با همون حالت جواب دادم:

_ چي بهتر شده؟

با دست زد رو ميز و که از ترس از جام پريدم.

_ اه چقدر خنگي توو. اشوانو ميگم. تاحالا از خودت نپرسيدي چرا دشمنت

شده فرشته مهربون؟.؟.

چشامو ريز کردم گفتم:

_ چي ميخواي بگي شادي.

پوفي کشيد و با حرص گفتم:

_ بابا ميخوام بگم شايد پدر تو قاتل پدر شوهر جونت نباشه.

مغرم هنگ کرد. سعي کردم تمام اون کلمه ها رو يه بار ديگه به ياد بيارم. پدر من. پدر اون.

قاتل. اشوان. واي خدا. با لکنت گفتم:

_ يع. ني.؟

شادي - بله يعني.

_ تو. تو مطمئني؟ از کجا فهميدي؟

- مطمئن نه ولي به احتمال 70 درصد درسته. يه چيزايي شنيدم مثل اينکه قاتل اقاي

جهانبخش پيدا شده. و جالبتر از اون اينکه قاتل يکي از اقوام خود اين بيچاره بوده.

گنگ نگاهش کردم:

_ يکي از اقوامش؟.؟


romangram.com | @romangram_com