#اگه_بدونی_پارت_14


_ تو کار داري تو بيا بالا.

به اندازه ي دو ثانيه ساکت شد ولي بعد گفت:

_ اشوان حيوونه وحشيو ميخواد رام کنه. بايد براش ارزوي موفقيت کرد.

با اينکه هميشه از کل کل کردن ميترسيدم ولي نميتونستم در مقابل توهينش ساکت باشم. واسه همين گفتم: _ حيوون خودتي اشغال.

و با عصبانيت گوشي رو گذاشتم. که دوباره زنگ زد. تصميم گرفتم باز نکنم. خيلي ترسيد بودم نه از

پسر از عکس العمل اشوان. از اون هر چيزي بر مياد.

در ساختمون باز شد. از ترس شيش متر پريدم هوا. با ترس به شخصي که وارد خونه ميشد چشم دوختم.

اشوان نبود. يه پسر قد بلند با قيافه اي نسبتا خب به سمتم اومد. با صداي لرزوني گفتم: _ شما؟

پوزخندي زد و گفت:

_ پسر بابام. شما؟

_ منم. منم.

مونده بودم چي بگم. بگم زن اشوان يا بگم خدمتکارش. تو يه همين فکرا بودم که دستاي اشغالشو رو شونم

حس کردم. سريع با عصبانيت دستاشو پس زدم که خنديد و گفت:

_ چه وحشي؟ رم نکن. کاريت ندارم جغله.

_ بهتر حرف دهنتو بفهمي حيوون.

_ اوکي بابا. خون خودتو کثيف نکن. من ميلادم رفيق فاب اشوان.

پوزخندي زدم و گفتم:

_ واقعا براي اشوان بخاطر اينکه تو رفيق فابشي متاسفم.

با حرص بهم نگاه کرد. قيافه خوبي داشت ولي بايد اعتراف کنم به گرد پاي اشوانم نميرسيد. با صداي تهديد

اميزش به خودم اومدم:

_ بهتر زيادي فکر نکني ممکنه مخت ارور بده. حالا زود باش من کار دارم خانومي نازاتو بذار واسه شوهرت.

با حرص گفتم:

_ من شوهر ندارم پسرم.

_ ا. جدي؟ اشکال نداره خودم ميام ميگيرمت. فقط اين حرفتو اشوان نبايد بفهمه وگرنه.


romangram.com | @romangram_com