#اگه_بدونی_پارت_13
با فکر اين که الان اون ادم شوهرمه دلم يه جوري شد. اخه لا مصب استيل بدنش، ترکيب صورتش، قدش.
همه چيزه 20 بود. با ژستيم که گرفته بود حسابي ادمو مجذوب خودش ميکرد. روي يه مبل راحتي يکم دولا
نشسته بود. دو تا ارانجشو روي زانواش تکيه زده بود و با دست راستش توي موهاي خوش حالته مشکيش چنگ
زده بود و با چشاي جذابش که تو اين عکس رنگ شيطنت به خودش گرفته بود بهم لب خند ميزد.
محو تماشاي تصوير بودم که با صداي تلفن شصت متر پريدم هوا نميگم چه حالي داشتم چون خودتون بهتر ميدونيد.
همونجور که دستمو رو قلبم گذاشته بود به سمت تلفن رفتم گوشي رو برداشتم که صداي اشوان تو گوشم پيچيد: _ الو.
_ سلام بفرماييد.
بدون جواب دادن به سلامم گفت:
_ خب گوش کن ببين چي ميگم زود حاظر شو الان يکي از دوستام مياد دنبالت برو هر چي ميخواي واسه خونه و خودت
بخر چون ديگه نميتوني من نيستم بري بيرون.
_ مگه ميخواي کجا بري؟.
اما بدون جواب دادن به سوالم گوشي رو قطع کرد پسره ي احمق. خيلي بهم بر خورد رفتارش خيلي بد بود
ا ما من تصميم گرفتم با اشوان خوب باشم تا حداقل بتونم از اين زندگيه کوفتي استفاده کنم. ميخوام بزنم تو فاز بيخيالي به طرف تي وي رفتم ماهواررو روشن کردمو زدم پي ام سي صداشو زياد کردمو با خجستگي به سمت اتاقم رفتم. تصميم
گرفتم يه ارايش ملايم کنمو يه تيپ توپ بزنم. بعد از يکم هنر نماييرو صورتم پالتو سفيدمو که حسابي فيت تنم بود
انتخاب کردم به همراه بوت سفيداي خوشگلم که پاشنه دار بود با کلاه و شال گردنم که رنگ شيريي داشت ست کردم
کيف سفيدمم به سختي پيداش کردمو يکم از عطر سرد خوشبوم به خودم زدم. همه چيز تکميل بود. جلوي
ايينه رفتمو خودمو برانداز کردم. ميتونم بگم فوق العاده شده بودم. نايس نايس. به حلقه ي توي دستم
خيره شدم. يه حسي بهم ميگفت درش بيار ولي باز چهره ي اشوان باعث شد از اين کار پشيمون بشم.
منتظر تو فکر بودم. يعني اشوان ميخواد کجا بره.؟ با کي ميخواد بره؟ اصلا به من چه؟. بره. به درک.
واسه من که مهم نيست. (اره جون عمت.). صداي زنگ ايفون منو از تو افکارم کشيد بيرون. گوشيرو برداشتم
وجواب دادم:
_ بله؟
با پرويي گفت:
_ بيا پايين.
منم مثل خودش گفتم:
romangram.com | @romangram_com