#اگه_بدونی_پارت_139

خنديدم به حرفش و بيشتر جلو رفتيم.

- واي هلي من دارم يخ ميزنم بذار برم بيرون.

_ ا سوگي زد حال نزن ديگه يکم بازي ميکنيم بعد ميريم.

داشتم از سرما ميلرزيدم.

- از دست تو.

- مراقب باشيد زياد جلو نريد.

صداي نيما بود.

هليا - باشه حواسمون هست.

با ارنج اروم زدم به پهلوشو گفتم:

- تو همينجوري داري ميري جلو کجا حواست هست.؟

خنديد.

_ هست نترس هست.

با موج سنگيني که به طرفمون اومد کاملا رفتم زير اب. عمق کم بود ولي موجي که اومد

خيلي بزرگ بودو باعث شد چپه بشم تو اب. داشتم از سرما يخ ميزدم. دندونام به هم ميخورد.

- هلي تو روحت دارم. از سرما ميميرم.

انقدر سردم بود که ديگه نميتونستم حرف بزنم.

- شما تو اب چيکار ميکنيد.

صداي عصبي اشوان بود. هليا با ترس گفت:

_ يا خدا شوهرت اومد الان سرمو ميذاره رو سينم.

به زور با کمکه هليا از اب بيرون اومديم. دستو پاما ميلرزيد م.اشوان جلو اومدو با عصبانيت

داد زد:

_ تو عقل نداري؟ الان وقته شنا کردنه؟.؟.؟ گفتم هوا خوب شد ميبرمت.

و بعد فرياد زد:

_ نگفتم؟

داشتم اب ميشدم. از طرفي سرما از طرفي صداي عصبي اشوان حالمو بدتر ميکرد.

romangram.com | @romangram_com