#اگه_بدونی_پارت_135
امکان نداشت. والا به اين مرد نميشه اعتماد کرد.
يه دفعه اخماشو کرد تو همو شد بازم همون برج زهره مار هميشه.
_ ديگه بگير بکپ حوصلتو ندارم.
بي ادب. تعادل نداره خوبه فحشا رو بهش ندادم. نکنه ميتونه ذهنمو بخونه. نکنه جادوگر.
واي جن نباشه. لا الله. خفه شو سوگند بگير بکپ انقدر حرف نزن. خدا شکر از اتاق بيرون رفتو
اين فرصتي شد که لباسامو عوض کنم.
بعد از پوشيدن لباساي راحتيم گوشه اي از تحت دونفره دراز کشيدمو پتو رو رو سرم کشيدم
بازم واسه کنارش خوابيدن معذب بودم يکم اين دنده اون دنده کردمو در اخر تصميم گرفتم
رو کاناپه تو اتاق بخوابم.
بلند شدمو پتو و بالشتمو رو کاناپه انداختم. اووف خيلي سفت بود ولي چاره اي نداشتم.
با نارضايتي رو اون کاناپه سفت خوابيدمو پتومو باز تا روي سرم کشيدم. با باز شدن در اتاق
قلبم واستاد. صداي پاشو ميشنيدم. قلبم مثل جوجه ميزد.
_ چرا اينجا خوابيدي؟
صداش عصبي بودو سعي ميکرد تنش بالا نره.
- اينجا راحتم.
باز با همون لحن گفت:
_ غلطت کردي پاشو برو سر جات.
با لجبازي گفتم:
_ جاي من کنار تو نيست.
پوزخند زدو با لحن مسخره کننده اي گفت:
_ نه ديگه عزيزم جا تو کنارمن که نه تو ب*غ*ل منه. پاشو.
پسره پررو خجالتم نميکشه.
_ سوگند اون روي سگ منو بالا نيارا.
تو دلم گفتم برو بابا.
_ خودت خواستي ميخواستم کار مزخرف امشبتو ناديده بگيرم ولي لياقت نداري.
romangram.com | @romangram_com