#اگه_بدونی_پارت_126
_ آ.آره.
صداش اوجه بيشتري گرفت:
_ لعنتي گفته بودم نميخوام زنمو شبيه دلقکاي سيرک کني.
دلقکاي سيرک. يعني اون فکر ميکرد من شبيه دلقک شدم؟.؟.. دلم شکست.
هر زني ارزوش اينه که شوهر ازش تعريف کنه اما اشوان.
_ بدو برو يا اين چرندياتو از رو صورتت پاک کن يا کمرنگش کن. فهميدي؟
بغضم گرفته بود. از حالته دستوريش هيچ خوشم نيومد. با حرصو لجبازي گفتم:
- نمي خوام.
نگاهش وحشتناک تر شد. چشماشو ريز کردو صورتشو نزديک تر به صورتم اوورد.
_ نشنيدم، حرفتو يه بار ديگه ريپيت (repeat) کن.
ميترسيدم ازش اما از طرفي حرفه زور تو کتم نميرفت. باز با صداي لرزونم اينبار مظلوم تر
گفتم:
_ م.من ارايشمو دوست. دارم خــــــــوب.
باز با همون لحن گفت:
_ بي خود کردي همين که گفتم. سوگند نذار يه جور ديگه حاليت کنما. برو کاري که گفتمو
بکن.
گريم گرفت. دلم نميخواست ارايشمو پاک کنم. اونم اين ارايش به اين خوبي که کلي به
خاطرش نازي زحمت کشيده بود. با التماس گفتم:
_ اشوان خواهش ميکنم. من که هيچوقت اينجوري ارايش نميکنم. امشب فرق داره.
تو رو خدا اذيت نکن ديگه.
چونمو محکم با دستش گرفتو تو چشمام خيره شد. نگاه کردن تو چشماي جذابش
آبم ميکرد. نميدونم چند ثانيه تو اون حالت بوديم که با ب*و*سش شوکه شدم.
اختياري از خودم نداشتم فقط يه لحظه وارده دنياي شيريني شدم. با کشيده شدنه
سرش به عقب مثل منگولا نگاش کردم که پوزخندي زدو گفت:
romangram.com | @romangram_com