#اگه_بدونی_پارت_115

با شرم جواب دادم:

_ بله.

_ چه کنم من با تو.

بعد رو به هليا گفت:

_ ماشالا خودش خيلي خوشگله با يکم کار رو صورتو موهاش حسابي خواستني تر ميشه. حواستون به

شوهر باشه امشب.

هليا زد زير خنده. از خجالت قرمز شده بودم. خون خونمو ميخورد. بالاخره از اين بحثا بيرون اومديمو براي شروع کار به اتاقه مهمان رفتيم.

نازنين دختر خونگرمو پرچونه اي بود تمام مدتي که کار ميکرد کلي برامون حرف زدو اين باعث

شده حوصلمون سر نره. البته ناگفته نمونه کارش واقعا ماهرانه بود. سريعو با دقت کار ميکرد.

نازنينو هليا کلي اصرار کردن که موهامو رنگ کنن و در اخر فرنگيس خانوم مخالفت کردو

گفت که اشوان گفته دست به رنگو قد موهام نزنن. ته دلم يه جوري شد دلم ميخواست

باهاش لج کنم ولي از يه طرف خودم عاشقه موهاي پر کلاغيم بودمو دلم نميومد رنگشون کنم

پس بيخيالش شدم.

اينه جلوم نبودو من داشتم واسه ديدن خودم لحظه شماري ميکردم. دلم ميخواست ببينم

چه شکلي شدم.

- واي سوگي جونم ماه شدي ماه. عاشقتم يعني خانوم خوشگله.

به هليا نگاه کردمو با لبخند ازش تشکر کردم که فرنگيس خانوم گفت:

_ عروس خوشگله خودمه ديگه.

نازنين خنديدو گفت:

- شما اينو ميگيد شوهرش چي بگه؟.؟.

با مدل حرف زدن اونا کنجکاوتر از قبل شدم براي ديدن خودم. از روي صندلي بلند شدمو

به سمته اينه رفتم با ديدن خودم کاملا شوک شدم. ميتونم بگم قيافم بي نظير شده بود

موهاي پر کلاغيم مثل هميشه ل*خ*ت ولي مرتب تر و سشوار کشيده دورم ريخته بود

صورتم با اون ارايش غليظ و زيبا واقعا عالي شده بود.

خيلي تغيير کرده بودم و اين بخاطر اين بود که هميشه حتي توي عروسيا هم ارايشم

romangram.com | @romangram_com