#اگه_بدونی_پارت_102


_ مرسي.



تقريبا يه ربعي ميشد که کنار ساحل قدم ميزديم. ديگه خسته شده بودم پاهام درد گرفته بود. راه رفتن

رو ماسه ها پاي ادمو خسته ميکرد.

_ ميشه بشينيم.؟

نگاهم کردو بدون حرفي روي ماسه ها نشست. کنارش با فاصله ي کمي نشستم. سکوت بينمون خيلي سنگينه

بود از اينکه بشکنمش خجالت ميکشيدم. ولي نميدونم چرا يه دفعه شروع کردم اين اهنگو

زير لب خوندن.

تو آسمون زندگيم ستاره بوده بي شمار

اما شباي بي کسي يکي نمونده موندگار

يکي نمونده از هزار

ستاره هاي گمشده هر شب من هزار هزار

اما هميشگي تويي ستاره ي دنباله دار

يکي نمونده از هزار

اي آخرين، تنهاترين آواره ي عاشق

هر شب عمرم همراه با من ستاره ي عاشق

اي تو آشناي ناشناسم

اي مرهم دست تو لباسم

ديوار شبم شکسته از تواز ظلمت شب نمي هراسم

انگار که زاده شده با من

عشقي که من از تو مي شناسم

اي آخرين، تنهاترين آواره ي عاشق

هر شب عمرم همراه با من ستاره ي عاشق

تو بودي و هستي هنوز سهم من از اين روزگار


romangram.com | @romangram_com