#اگر_چه_اجبار_بود_پارت_90


ـ برگشته تا با مریم ازدواج کنه و دوتایی برگردن آمریکا.

رادین ضربه ی محکمی به پهلوی گیسو زد یعنی این که ادامه نده. گیسو « آخ »ضعیفی گفت و ساکت شد. رادین عصبی نگاش کرد. آروین خیلی عصبی شده بود. رگ گردنش متورم شده بود. از جا بلند شد. انیس جون با وحشت گفت:

ـ کجا میری مامان؟

آروین در حالی که سعی می کرد آروم باشه و صداش نلرزه گفت:

ـ میرم یه کم قدم بزنم. میام زود.

همین که خواست بره، پدر جون با لحن محکم و قاطعش گفت:

ـ تو هیچ جا نمیری!

با این حرف پدر جون، پاهای آروین به زمین چسبید. انیس جون با التماسی که تو چشاش موج می زد به آروین نگاه کرد، اما آروین با گستاخی وایساده بود. با کلافگی دستی به موهای مشکی و پرپشتش کشید و گفت:

ـ می خوام برم یه کم آروم شم!

پدر جون با خشم گفت:

ـ واسه چی آروم شی؟! چرا این طوری از کوره در رفتی؟

وای این پدر جون چش بود؟! اگه همین طوری پیش می رفت، حتما قضیه لو می رفت و به عمه همه چیز رو می گفتن!

انیس جون که متوجه زنگ خطر شده بود با عجز رو به آروین گفت:

romangram.com | @romangram_com