#اگر_چه_اجبار_بود_پارت_78
ـ کافیه جلوش نقش بازی کنین. فقط چند روز تا نفهمه چه خبره. بعدشم که برمی گرده آمریکا.
آروین گفت:
ـ عمه باهوش تر از این حرفاست. من مطمئنم آخرش می فهمه قضیه چیه. شما که بهتر از من می شناسینش. می دونین که رو رابطه ی زن و شوهر چقدر زوم میکنه. اوف، خدا به دادم برسه!
رادین دستش رو روی شونه ی آروین گذاشت و با مهربونی گفت:
ـ نگران نباش! حالا هفته ی دیگه میاد ایران!
***
ـ الو؟ مونا، بابا چرا این قدر فحش میدی؟
ـ هر چی فحشت بدم کمته! آروین می گفت مریضی و به خاطر همین ما رو پیچوندی و نیومدی! اما من که گوشام مخملی نیس! تو چطوری یه شبه مریض شدی؟
از این که آروین راحت این دروغ رو به مونا و بقیه گفته بود لجم گرفت. اما خب یه خوبیم داشت و این بود که دیگه مجبور نبودم به گیردادنای مونا جواب بدم. نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
romangram.com | @romangram_com