#اگر_چه_اجبار_بود_پارت_70
****
آروین سر رسید. تیپ اسپورت خیلی نازی زده بود. کوله پشتی آدیداس مشکی و قرمزش رو پرت کرد رو مبل و خودشم همون جا لم داد.
با دلخوری گفتم:
ـ پاشو برو یه دوش بگیر، مهمون داریم!
با تعجب نگام کرد. نذاشتم سؤالی بپرسه و گفتم:
ـ گیسو زنگ زد گفت ناهار میان این جا!
حرف دیگه ای بینمون رد و بدل نشد. از جا بلند شد و کوله پشتیش رو برداشت و به سمت اتاقش رفت و در رو بست!
باید یه جوری قضیه ی این عکسا رو بهش می گفتم. دوست نداشتم رادین و گیسو اینا رو روی دیوارا ببینن!
تو همین فکرا بودم که در اتاق آروین باز شد، دستش یه حوله ی سبز بود. می خواست بره دوش بگیره! در حموم رو باز کرد. خواست بره که گفتم:
ـ آروین؟!
نگام کرد. مثل همیشه مسکوت موند تا حرفم رو بزنم. این پا و اون پا می کردم. چطوری بگم بهش تا مثل هیولا قاطی نکنه؟! به خودم مسلط شدم. آب دهنم رو قورت دادم و گفتم:
romangram.com | @romangram_com