#اگر_چه_اجبار_بود_پارت_49
ـ نه. مونا جون و شوهرش رفته بودن ماه عسل!
آروین لبخند کمرنگی زد و رو به مونا گفت:
ـ با راویس، تهران دوست شدین؟
بازم زود جواب دادم:
ـ آره. من و مونا، تو یونی آشنا شدیم.
آروین زل زد بهم! دلیل این همه هول شدنام رو نمی فهمید.
مونا لبخند کجی بهم زد و گفت:
ـ راویس جون! خودم زبون دارما. می تونم جواب سؤالای آقا آروین رو بدم.
خجالت کشیدم و سکوت کردم. فقط نمی خواستم همه چی لو بره! آروین باید می فهمید که جلوی مونا نباید حرفی بزنه! دیگه حرفی نزدم.
تلفن زنگ خورد. بلند شدم و به سمت تلفن رفتم. مونا و آروینم مشغول حرف زدن شدن.
ـ الو؟ بله؟
ـ منزل آروین مهرزاد؟
ـ بله. شما؟
romangram.com | @romangram_com