#اگر_چه_اجبار_بود_پارت_46


هلاک این رُک بودنش، بودم!

خندیدم و گفتم:

ـ خوشم میاد هنوز همون اخلاق و داری! تا تو یه چیزی می خوری من میرم ناهار دست کنم..

ـ ببینم راویس. شوهر جان میاد دیگه؟

ـ آره.

ـ کارش چیه؟

ـ شرکت داره.

ـ شرکت چی؟

چه آبروریزی ای! شرکت چی داشت؟ نمی دونستم. همینشم از شیرین پرسیدم. حالا چه گِلی به سرم بگیرم؟ از جا بلند شدم. به سمت آشپزخونه رفتم و گفتم:

ـ یه شرکتی هس دیگه! چه فرقی داره؟

ـ مدیرشه؟

ـ آره دیگه. شرکت مال خودشه!

ـ ایول پول!

romangram.com | @romangram_com