#اگر_چه_اجبار_بود_پارت_25


ـ آروین چطوره؟

ناخودآگاه نگام به آروین افتاد. فارغ از هر چیزی خواب بود. چقدر مظلوم و ناز بود تو خواب! اصلا انگار نه انگار که این همون آروینه که داشت برای تاپ پوشیدنم منو می کُشت! صدای شیرین اومد.

ـ الو؟ راویس گوشی دستته؟

ـ آره آره دستمه. چی می گفتی؟

ـ زنگ زدم ببینم واسه شب گیسو دعوتتون کرده؟

ـ آره، رادین زنگ زد فکر کنم. به آروین گفت. شمام هستین؟

ـ آره.

ـ بابا برگشت شیراز؟

ـ آره صبح زود رفت..هر کاریش کردم نموند. راویس؟

ـ جونم؟

ـ تو خوبی؟

ـ مگه قراره بد باشم؟ خوبم!

ـ آخه صدات خیلی غمگینه. می دونم که زندگی با آروین یه جورایی سخته، اما کم کم عادت می کنی.

romangram.com | @romangram_com