#اگر_چه_اجبار_بود_پارت_173
گیسو که از یهویی عوض شدن بحث تعجب کرده بود فکری کرد و گفت:
ـ وا، مگه تو خونه نبودی؟
وای من باز گند زدم. هول شدم و سریع گفتم:
ـ نه خب... راستش وقتی اومد من خواب بودم. نفهمیدم کی اومد.
ـ آها. خب راستش نیم ساعتم نشد که اومده بود بعدش فوری بلند شد و رفت. من فکر می کردم به خاطر این که مریم رو نبینه زود رفت.
ـ مگه بخاطر این نبوده؟!
ـ نه. ببین راویس! اگه قرار بود به خاطر این زود بره که مریم رو نبینه خب امشب به یه بهونه ای اصلا نمی اومد! قصدش این بود که زودتر بره خونه اما نه به خاطر ندیدن مریم! پیش رادین نشسته بود و داشتن با هم گپ می زدن که چند بار گوشیش زنگ خورد و رد تماس داد، اما بعدش خودش زنگ زد به یه نفر و بعدشم به دقیقه نکشید که از جاش بلند شد و خدافظی کرد. حالا من نمی دونم اون یه نفر کی بوده!
لبخند بدجنسانه ای زدم! پس بعد از این که منو اذیت کرده فوری بلند شده و اومده خونه! ای ول تعصب! اما به خاطر این که اصلا نگرانی آروین تو باورم نمی گنجید رو به گیسو گفتم:
ـ نه بابا گیسو! چرا جو الکی میدی؟ دیشب زود اومده تا مریم رو نبینه؛ امشبم اومده تا بهش بفهمونه اون قدرام براش ارزش نداره. خودش بهم گفت می خواد من پیشش باشم تا مریم بفهمه اون قدرام که فکر می کنه آروین رو خرد نکرده!
خودمم نمی دونستم چقدر به حرفم ایمان داشتم اما دوست داشتم گیسو حرف بزنه و بگه که حرفم درست نیست و آروین نگران من بوده، اما گیسو هم که انگار قانع شده بود سرش رو تکون داد و حرفی نزدو حالم گرفته شد. کاش بازم مخالفت می کرد. کاش بازم حرف خودش رو می زد!
بعد از یه ربع، زن و دختر جوونی نزدیک میزمون شدن. همه به احترامشون بلند شدن و منم به تبعیت از بقیه از جام بلند شدم. هر چند خوب فهمیدم که آروین به سختی زیر پاشون بلند شد. زن نگاه دقیقی بهم کرد و گفت:
ـ زن آروین تویی؟!
نمی دونم چرا از لحن حرف زدنش خوشم نیومد. انگار داشت تحقیرم می کرد! خیلی آهسته گفتم:
romangram.com | @romangram_com