#اگر_چه_اجبار_بود_پارت_172
لبخند کمرنگی زدم و ازش تشکر کردم. زیاد دختر پر حرفی نبودم و فقط مواقعی که عصبی یا خوشحال بودم زیاد حرف می زدم. رادین مرتب با آروین حرف می زد اما شرط می بندم آروین یه دونه از حرفاشم متوجه نشد. چشماش رو این ور و اون ور باغ می چرخوند. انگار منتظر کسی بود! منتظر مریم بود؟!
حتی فکرشم که می کردم قلبم می گرفت! خواستم حواسم رو پرت کنم و کمتر به حرکات آروین فکر کنم. رو کردم به گیسو و آهسته ازش پرسیدم:
ـ دیشب مریم خوشگل شده بود؟!
گیسو زل زد بهم. اخمی کرد و گفت:
ـ اوف راویس! نمی دونی چقدر سبک بازی درآورد. دختره ی جلف!
ـ چطور؟
ـ تا آخر مراسم، عین جلبک چسبیده بود به آریا!
با خودم گفتم ببین این مریم دیشب چی کار کرده که گیسو که این قدر دختر شیطون و راحتی بود این طوری در موردش حرف می زنه!
گیسو ادامه داد:
ـ از پیش آریا تکون نخورد. به هیچ کدوم از دخترای فامیل خودشون و فامیل آریا اجازه نداد با آریا برقصن! یه لباس شب قرمز پوشیده بود و موهاش رو ریخته بود رو شونه هاش. قراره لباس عروس رو امشب بپوشه!
ـ آریا چی؟ اونم خودش رو به مریم می چسبوند؟!
ـ من که میگم آریا اون قدرام هلاکش نیست. مریم خودش رو براش می کشه اما آریا خیلی عادی رفتار می کنه! مریم مثل بچه ها شده بود. دستش رو می کشید و می بردمش وسط و می رقصوندش؛ اما آریا خیلی سنگین و سرد برخورد می کرد. حتی آخراش من خودم دیدم که با اخم یه چیزایی به مریم گفت و مریم دیگه از جاش تکون نخورد. مریم دیگه شورش رو درآورده بود. یه جا بند نمی شد!
ـ آروین کی برگشت خونه؟
romangram.com | @romangram_com