#اگر_چه_اجبار_بود_پارت_122
عمه چپ چپ نگامون کرد و گفت:
ـ بیخود! من اصلا دلم نمی خواد با حضورم، شما دوتا رو از هم جدا کنم و بینتون فاصله بندازم! آروین! همین الان وسایلت رو جمع می کنی و برمی گردونی اتاق مشترکتون! منم همون اتاق روبرویی می خوابم. این جوری راحت ترم!
این قدر عمه خانوم حرفش رو با تحکم زد که جای حرف دیگه و مخالفتی اصلا نبود! آروین با گردن کج و صورتی ناراحت، به اتاقش رفت تا وسایلش رو جمع کنه.
عمه گفت:
ـ من موندم آروین چطور حاضر شده از تو و خوابِ آروم شبش بگذره! از مردا بعیده!
عمه خانوم با شیطنت نگام کرد. منم سرم رو انداختم پایین و هیچی نگفتم! عجب زن تیز و شیطونی بودا! پس آروین حق داشت این قدر از ورود عمه خانوم عصبی بشه. دارمت عمه جـــــون!
بعد از یه ربع، آروین با چمدون بزرگی سر رسید. چمدونش رو تو اتاق خواب به قول عمه، مشترکمون گذاشت و چمدون عمه خانوم رو به اتاق خودش برد. با این اخلاقِ خوب و مهربون آروین شب چطوری پیشش بخوابم؟! اوف، خدا رحم کنه! اما از این تغییر و تحولی که عمه در بدو ورودش تو خونه انجام داد، خیلی راضی بودم. برای حرکتِ اول، خوب بود! می تونستم به کمک عمه خانوم، آروین رو تو مشتم نگه دارم! آخ جـــــون!
منتظر باش جناب مهرزاد! ببین چطوری رامت می کنم! باید تاوان همه ی اون تحقیرا رو بدی! نمی ذارم قِسر در بری! لبخند بدجنسانه ای زدم.
عمه خانوم برای استراحت به اتاق آروین رفت. آروینم با حرص به اتاق خوابمون رفت. خنده ی ریزی کردم و به هال برگشتم و لیوانای شربت رو برداشتم و به آشپزخونه رفتم. غذای روی گاز رو چک کردم و به اتاق خواب برگشتم.
آروین داشت با حرص، وسایلش رو از چمدونش درمیاورد. خیلی عصبی بود و زیر لب مدام غر می زد. صداش رو می شنیدم:
ـ صد بار به رادین گفتم این عمه خانوم به مسائل زناشویی حساسه ها! بازم حرف خودش رو زد. هی میگه جلوش نقش بازی کن! دِ آخه لا مصب، چطوری جلوش نقش بازی کنم؟! می ترسم از فردا بیاد این جا و بگه من باید شخصا رابطه ی جنسی تو و خانومت رو از نزدیک نظاره گر باشم! والــــا.
ازش بعید نیست! وقتی روز اولی این بلا رو سرم میاره خدا به بعدش رحم کنه!
خنده ی ریزی کردم. بیچاره چقدر آمپرش زده بود بالا! معلوم بود زیادی عصبیه! خدا رو شکر یکی پیدا شد و حال این پسره ی گستاخ رو گرفت!
romangram.com | @romangram_com