#اگر_چه_اجبار_بود_پارت_119


ـ آره! زنگ زد اما نه برای این که حالم رو بپرسه! همش برای حفظ ظاهر بود!

آروین با تعجب گفت:

ـ پس چرا زنگ زده؟

عمه خانوم با بغضی که تو صدای لرزانش موج می زد گفت:

ـ ارثش رو می خواد!

چشمای آروین از تعجب گرد شد:

ـ ارث چی؟!

ـ ارث بابای خدابیامرزش رو.

ـ مگه چیزی مونده؟

ـ می خواد سهمش رو از خونه ای که تو آمریکا توش می شینم، بهش بدم!

ـ اصلا باورم نمیشه که ویکی همچین چیزی خواسته باشه! اون که می دونه شما همون خونه رو دارین.

ـ برای منم خیلی سخت بود!

ـ باید جلوش وایسین عمه خانوم! سکوت نکنین.

romangram.com | @romangram_com