#اگر_چه_اجبار_بود_پارت_114
ـ چی می خوای بگی مونا؟
ـ می خوام بگم که آروین می تونه راحت طلاقت بده و حتی می تونه اعاده ی حیثیت کنه. می فهمی که؟
ـ اوهوم. هر کاری دوس داره بکنه. برام مهم نیست! حق داره.
ـ تو دوسش داری؟
ـ چه اهمیتی داره آخه؟
ـ ببین اگه دوسش داری بی خیال پیدا کردن رامین و گلاره شو، چون اگه رامین پیدا شه، دیگه محاله آروین باهات بمونه. ولت می کنه و میره. اما اگه می خوای کنارت باشه بهتره دنبالشون نگردی.
ـ نه مونا. حق آروین این نیست. من نمی تونم با خودخواهی نگهش دارم و ببینم که داره عذاب می کشه! زندگیم از جهنم بدتره. می خوام بی گناهی آروین ثابت شه. می خوام دیگه عذاب نکشه و باباش باهاش خوب رفتار کنه، حتی اگه بعدش بخواد ازم شکایت کنه.
ـ باشه، باشه. من باهاتم قربونت برم.
ـ مرسی. تو همیشه باهام بودی.
ـ کاش پام می شکست و نمی رفتم کیش راویس! من باید همیشه هوات رو داشته باشم. کاش نمی ذاشتم تنها بمونی.
ـ این حرفا چیه؟ تو که نمی تونی زندگیت رو ول کنی و فقط مواظب من باشی که. مقصر خودم بودم که به گلاره اعتماد کردم.
ـ من دیگه مزاحمت نمی شم. بهت سر می زنم. خداحافظ.
ـ خدافظ عزیزم.
romangram.com | @romangram_com