#اگر_چه_اجبار_بود_پارت_105
ـ من مطمئنم که اون کار رو کرد تا حسادت تو رو تحریک کنه.
پوزخندی زدم. من اصلا برای آروین مهم نبودم که حالا بخواد حسادتم رو هم تحریک کنه. چه خوش خیاله این!
با لبخند کمرنگی که زدم مونا هم ساکت شد.
***
لجم گرفته بود. بیشتر از خونسردی و بی خیالی آروین داشتم حرص می خوردم. روی مبل لم داده بود و داشت به فیلمی که از ماهواره پخش می شد نگاه می کرد. نتونستم طاقت بیارم وایسادم جلوی دیدش، که نتونه تی وی ببینه! با تعجب گفت:
ـ هیچ معلوم هس چته؟ برو کنار راویس! مگه نمی بینی دارم فیلم نگاه می کنم؟
ـ من باید بدونم چرا امشب اون کار رو کردی؟
این قدر از دستش عصبی بودم که با این که یه ساعتی از مراسم عروسی اومده بودیم، هنوز لباسام رو عوض نکرده بودم.
اخماش در هم رفت و گفت:
ـ بهتره با زبون خوش بری کنار راویس.
بغض کرده بودم. حق نداشت با این لحن باهام حرف بزنه، تازه بعد از اون شاهکاری که رو صورتم پیاده کرده بود.
romangram.com | @romangram_com