#آینه_ای_در_برابر_آینه_ات_می_گذارم_پارت_92
فورى پياده مى شود. تنها ماندن با این دختر از تحمل بوى بدى كه از سالها پيش توی مشامش مانده سخت تر است!
بهداد مى خندد.
زير لب مى پرسد:
- اينا مگه از اين جور چيزا هم مى خورن؟!
- از خودشون بپرسى كه نود درصدشون جز بيف ...استيك ....لابستر و هم خانواده هاشون چيزى از گلوشون پايين نميره... ولى مفتى باشه ،خرو با خور، مرده رو با گور مى خورن... بعدم الان قيمت اين، دست كمى از اونا نداره ،در نتيجه، اصل مهم كه كلاسشونه، حفظ مى شه!
رستوران كوهستانى شيك و بزرگ، با محيط گرم و دكوراسيون زيبايى كه دارد هيچ شباهتى به تجربه اى كه سالها پيش با نامدار داشته، ندارد.
به جاى بوى بد كله پاچه، عطر نان تازه كه در تنور فانتزى پخته مى شود مشامش را ن*و*ا*ز*ش مى دهد.
به جاى ظروف حلبى و بد قواره ،،سيلورهاى پايه دار كه توسط وارمر به گرم نگهداشتن غذا كمك مى كنند ،روى ميزها خودنمايى مى كنند.
شيشه هاى سرتا سر قدى نماى فوق العاده اى از طبيعت را به نمايش گذاشته.
عطر پيچيده از شاخه هاى نرگس و نارنج تازه ،اشتهايش را تحريك مى كند.
همهمه ی اسكى بازان ،از هر طرف شنيده مى شود.
بعد از نيم ساعت، ميزى در نزديكى پنجره خالى مى شود.
دخترها بى معطلى سرگرم سفارش مى شوند و از نوشيدنى بهداد براى خودشان مى ريزند.
سفارش آب مى دهد.
romangram.com | @romangram_com