#آینه_ای_در_برابر_آینه_ات_می_گذارم_پارت_76

- با حروف انگلیسی... آدرس فارسیه.

وحید لبخند کجی می زند.

- آدرس فارسی رو انگلیسی نوشتی؟!

شانه بالا می اندازد.

- فارسی نوشتنم زیاد خوب نیست.

وحید بلند می خندد. نمی فهمد چرا ضعف فارسی نوشتنش انقدر برای او خنده دار است، در حالی که انگلیسی ِ زیر صفر ِ آدمهای اطرافش به چشمش نمی آید.

- اولین روزی که شما رو دیدم، فکر می کردم نتونیم با هم ارتباط برقرار کنیم ولی خیلی باحال تر از اونی هستی که فکر می کردم.

حالا دیگر می داند "باحال" چه معنای گسترده ای در دیکشنری وحید دارد.

می گوید: تو هم با حالی!

وحید باز می خندد.

- ای ول! زود داری راه میفتی... ناموسا از اون بچه مایه دارای باحالی که آدم کنارش معذب نیست... بهدادم همینطوره... غیر از این بود، پیشش دووم نمی آوردم... ناهار مهمون ِ من، می خوام یه ناهار ایرانی ِ مشدی بهت بدم.

- من ناهار نمی خورم.

وحید گذرا نگاهش می کند.

- بوش بهت بخوره، اشتهات باز میشه.

romangram.com | @romangram_com