#آینه_ای_در_برابر_آینه_ات_می_گذارم_پارت_47
تراس خانه، از مال بهداد کوچکتر و جمع و جورتر است.
آشپزخانه به نظرش چیزی کم و کسر ندارد. حد فاصل ِ آشپزخانه و هال، کانتر ِ بار جا گرفته که پر هم هست و احتمالا خوراک خود بهداد و وحید می شود.
غیر از اتاق خودش، دو اتاق دیگر هم هست که دومی را برای مادرش در نظر می گیرد.
دوست دارد بیدار بود تا خانه و اتاقش را نشانش می داد.
خبری از کتابخانه نیست.
فکر می کند اگر نامدار اینجا را ببیند، حتما نبود کتابخانه ی بزرگ را گوشزد می کند. یکی از افتخاراتش، داشتن ِ کتابخانه ی چهارصد جلدی یونیک ِ ویلای لانگ آیلندش است و کسی هیچ وقت سوال نمی کند از آن چهارصد جلد، چند تاش را خوانده.
ته دلش، از نبود کتابخانه خوشحال می شود؛ چیزی که باعث نارضایتی ِ نامدار است.
سراغ قهوه ساز می رود و یک لیوان فرانسه درست می کند.
یاد منشی بهداد می افتد و قهوه های غلیظ اما خوش طعمش.
سرگرم مزه کردن قهوه، سری به فیس بوک و میل باکسش می زند.
جسی چند عکس برایش شِر کرده.
با دوستانش، کنار دریاچه ی سنترال پارک.
یکی هم تنها روی نیمکتی که بارها با هم رویش نشسته اند و جسی کاپ کیک خورده، او قهوه.
romangram.com | @romangram_com