#آینه_ای_در_برابر_آینه_ات_می_گذارم_پارت_44

مصنوعی، عمل کرده، هر چه هست، زیباست! و انقدر نگاه و رفتار دخترها را می شناسد که بفهمد از همان دیروز، نگاه دختر، خریدارانه شده.

یک لبخند سفارشی تحویلش می دهد و به جای جواب سوالش می گوید: رنگ نارنجی بهتون می خوره.

لبخند منشی خودمانی تر می شود.

- معلومه سالها ایران نبودید!

سر تکان می دهد.

- توی بیست و پنج سال گذشته، فقط دو بار اومدم ایران.

- ایشالا که قراره بمونید دیگه؟

- فعلا هستم.

نفس بلندی می کشد.

- باعث خوشحالیه.

فنجانش را برمی دارد. منشی، نگاهی به سر تا پای او می کند.

- به چیزی احتیاج داشتید خبرم کنید.

تا در را ببندد، نگاهش می کند و به این نتیجه می رسد که وحید خوش سلیقه است!

***همان روز که در آپارتمانش م*س*تقر می شود، بهداد برای شب، به پارتی که قولش را داده، دعوتش می کند.

romangram.com | @romangram_com