#آینه_ای_در_برابر_آینه_ات_می_گذارم_پارت_35
- آره، خوب بود.
پشت بار کوچک ِ کنج پذیرایی ایستاده.
- چی می خوری برات بریزم؟
نزدیک بار می شود و به ردیف بطری های نوشیدنی نگاه می کند.
- اسکاچ... لایت.
از وحید هم سوال می کند که دوباره سرش در آیپد است.
همانطور که مشغول آماده کردن ِ نوشیدنی هاست، می گوید: اینجا بهتر از هتل نیست؟!... حالا برنامه ی ویژه دارم... می خوام یه کباب توپ برات درست کنم، حال کنی... ناهار که نخوردی.
سیگاری روشن می کند.
- ممنون... هیچ وقت ناهار نمی خورم.
بهداد کنترل را برمی دارد و سیستم صوتی را روشن می کند.
- راحت باش؛ حال کن!
وحید پای راستش را با ریتم آهنگ تکان می دهد. بهداد هم خودش را تکان می دهد و کارش را می کند.
انگار در نگاه او تعجب را دیده که چشمک می زند و همراه آهنگ می خواند.
romangram.com | @romangram_com