#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_98
چیزی نگفت . فقط با ناراحتی نگام کرد . تا دستم و به دستگیره در گذاشتم صدام کرد
- الین
لحن صداش خیلی مظلوم و ناراحت بود . برگشتم سمتش و منتظر شدم حرفش رو بزنه
آروم گفت :
- میدونم خواسته زیادیه . ولی اگر تونستی منو ببخش
چقدر این حامین با حامینی که تا الان میشناختم فرق داشت . لبخندی زدم و گفتم :
- میبخشم . شب بخیر .
پیاده شدم و رفتم تو اتاقم .روشا نبود . فکر کنم امشب پیش مریم جون خوابیده بود . لباسم و عوض کردم . آرایشم و پاک کردم و خوابیدم . یه خواب آروم و بی دغدغه .
صبح بعد از اینکه صبحانه روشا رو دادم ، توی سالن نشسته بودم و داشتیم با روشا نقاشی میکشیدیم که اردلان اومد . یه تیپ مشکی دختر کش هم زده بود . بهش سلام دادم با ناراحتی جوابم و داد و گفت :
- مگه قول نداده بودی وقتی رسیدی خونه بهم زنگ بزنی ؟ هیچ میدونی با اون حال و روز رفتی چقدر نگرانت شدم ؟
با آرامش لبخندی زدم و گفتم :
- ولی من که شماره تو رو نداشتم !!!
با دلخوری گفت :
- مگه با حامین نبودی ؟ اگه نگرانی من واست مهم بود میتونستی ازش بگیری . میدونی تا کی چشمم به موبایل بود که بهم خبر بدی حالت خوبه یا نه ؟
اسم حامین که اومد یاد حامین و ماجرای دیشب افتادم . از صبح ندیده بودمش
حواسم و جمع کردم و گفتم :
- ببخشید نمیدونستم تا این حد نگران میشی . از بس حالم بد بود یادم رفت .
با ناراحتی آهی کشید و رو مبل رو به رویی من نشست و گفت :
romangram.com | @romangram_com