#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_97
- حامین.
برگشت و نگام کرد. چشماش خیلی قرمز بود . دلم آتیش گرفت . نمیدونم چرا ولی دلم نمیخواست ناراحتیش و ببینم . دلم میخواست یه حرفی بزنم که آروم بشه
- نمیگم از دستت ناراحت نیستم چون اینجوری دروغ گفتم . حامین من به اندازه کافی خودم تو زندگیم مشکلات دارم . دلم آرامش میخواست . ولی تو ....
یه نفس عمیق کشیدم . لبخند زدم و گفتم :
- بیا دیگه بهش فکر نکنیم . واسه اتفاقی که واست افتاده متاسفم ولی باور کن همه دختر ها مثل هم نیستن .
حرفی نزد و فقط نگام کرد .با لبخند گفتم :
- بیا صلح کنیم از این به بعد و با هم کار کاری نداشته باشم . اکـی ؟
دستمو طرفش دراز کردم که باهاش دست بدم .
یه نگاه به من کرد . یه نگاه هم به دستم . بعد یه لبخند قشنگ زد و باهام دست داد . بازم مثل همیشه داغ بود . منم مثل همیشه سرد .
دستمو از تو دستش بیرون کشیدم و گفتم :
- من خیلی بی حالم . شام که نذاشتی من بخورم . یا منو ببر خونه شام بخورم یا اینکه از یه جا واسم غذا بخر . چون من با این سر و وضع از ماشین نمیتونم بیرون بیام .
با ناراحتی نگام کرد و گفت :
- معذرت میخوام که نذاشتم مهمونی بهت خوش بگذره
با اخم نگاش کردم و گفتم :
- بسته دیگه قرار شد راجع به اون موضوع با هم حرف نزنیم .
لبخند تلخی زد و دیگه حرفی نزد . ماشین و روشن کردو حرکت کرد . جلوی یه پیتزا فروشی نگه داشت . پیدا شد . با دو تا پیتزا برگشت . بدون حرف دوتایی تو ماشین غذا خوردیم . بعد هم رفتیم خونه .
قبل از اینکه پیاده بشم گفتم :
- واسه غذا ممنون . مرسی که بهم اعتماد کردی و باهام درد و دل کردی . شب بخیر
romangram.com | @romangram_com