#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_93
با گریه داد زدم :
- چه مرگته هان ؟ دیگه چه بلایی مونده که سرم بیاری . من که الان با تو کاری نداشتم . داشتم میرفتم خونه . فکر نکن فقط تو نمیخوای دیگه منو ببینی . منم نمیخوام دیگه تو رو ببینم .
بلند تر داد زدم .
- خستم کردی خسته میفهمی؟؟ منو ببر خونه .
گفتم دیگه الان کتک رو خوردم . به جهنم . دیگه اعصاب نداشتم به خدا . حوصله بازی جدید رو هم نداشتم .
با مشت کوبیدم به در و گفتم :
- باز کن این در لعنتی رو
بازوهامو گرفت . منو برگردوند سمت خودش . جیغ زدم و گفتم :
- به من دست نزن لعنتی
اهمیتی به حرفم نداد . محکم گرفتم .با مشت و جیغ کوبیدم بهش که ولم کنه ولی اهمیتی نداد و آروم کنار گوشم گفت :
- هیسـ ـ ــ آروم باش الین . آروم باش
انقدر منو تو تو همون حالت نگه داشت که آروم شدم . من یخ یخ بودم . آروم شدم . خیلی هم آروم شدم . چقدر این حامین خوب بود . این حامین جدید آرام بخش بود نه این که آدم رو داغون کنه .
وقتی که دید آروم شدم ولم کرد . یه نگاه بهم کرد. تکیه داد به صندلیش. منم فرو رفتم توصندلی و چشمام رو بستم . تا اینکه با صداش به خودم اومدم
بچه درسخونی بودم . همیشه سرم به کار خودم بود . اهل چیزی نبودم . منو امیر علی همیشه با هم بودیم . اون از من بزرگتر بود . دانشگاه که قبول شد همه فکرم این بود که منم بخونم همون دانشگاه قبول بشم که از امیر جدا نشم . انقدر خوندم تا بالاخره منم همون دانشگاه قبول شدم . منم شدم دانشحوی مهندسی مکانیک .
با تعجب برگشتم و نگاش کردم .
- داره با من حرف میزنه ؟ با من در و دل میکنه ؟ این چش شده امشب؟؟
با صداش از فکر اومدم بیرون
- سال اول و بدون هیچ اتفاقی گذروندم . ولی سال دوم تا به خودم بیاد دیدم همه فکر و ذکرم شده یه دختر . یه دختر خیلی خوشگل.اسمش فروغ بود . واسه اولین بار احساس کردم یه نفر رو دوست دارم . اونم یه دختر رو . کلی با خودم کلنجار رفتم که باهاش حرف بزنم یا نه . بالاخره با خودم گفتم باهاش صحبت میکنم . اینجوری تکلیفم معلوم میشه . بهتر از اینه که تو بلاتکلیفی بمونم .
romangram.com | @romangram_com