#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_90
با عصبانیت گفتم :
- اگه نمیای خودم ...برم .
با ناراحتی نگام کرد و گفت :
- باشه یه لحظه صبر کن .میام الان
دستش و گرفتم و گفتم :
- کجا میخوای بری ؟
آروم دستم و گرفت و گفت :
- آروم باش الین الان میام . میرم سویچ رو بیارم .
دستش و ول کردم . رفت و فوری اومد . مانتو وروسری و کیفم رو هم آورد .
. با نگرانی گفت :
- به آیدا گفتم که حالت زیاد خوب نیست و میبرمت خونه .
کمکم کرد مانتوم رو تنم کردم . دستم و گرفت و کمکم کرد از پله ها پایین اومدیم و رفتیم طرف ماشینش . یکدفعه دیدم یکی اردلان رو صدا میکنه . دوتایی برگشتیم طرف صدا که دیدیم حامین با عجله داره میاد سمتمون.
زیر لب گفتم:
- لعنتـی
اردلان با تعجب برگشت و نگام کرد . پس شنید چی گفتم . حرفی نزدم و سرم انداختم پایین
رسید به ما و به اردلان گفت :
- چی شده ؟
اردلان با تعجب گفت :
romangram.com | @romangram_com