#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_89
همون جا خشک شدم . اشکام دوباره اومد پایین . این ع*و*ض*ی راجع به من چی فکر میکنه ؟؟ مگه دختر خاله های خودش اون وسط نبودن که حالا داره به من گیر میده !!! فقط به خاطر اینکه ر*ق*صیدم باید این حارفا رو بشنوم اصلا به اون چه ربطی داره آخه .
احساس کردم نفس کم آوردم .باید میرفتم تو حیاط تا یکم نفس بگیرم . اشکام رو پاک کردم و با سرعت رفتم تو سالن . از گوشه سالن بدون اینکه جلب توجه کنم سریع رفتم تو حیاط . توی ایوان وایستادم و چند تا نفس عمیق کشیدم . تازه تونستم یکم نفس بگیرم . دیگه پاهام توان نگه داشتن وزن بدنم رو نداشت . گوشه حیاط زیر یه درخت سرو یه نیمکت بود . به سختی خودم رو اونجا رسوندم و نشستم رو نیمکت ،اجازه دادم اشکام آروم بیاد پایین .
تو فکر بدبختی خودم بودم وگریه میکردم که با صدای پایی پریدم بالا . پشت سرم و نگاه کردم دیدم علی دستاش و تو جیب شلوارش کرده . یه سیگارم گوشه لبش و داره نگام میکنه .
ترسیدم . همین کم داشتم تو این اوضاع و احوال . توجهی بهش نکردم و سرم رو انداختم پایین
- چرا گریه میکنی ؟ کی حالت رو گرفته ؟
صداش یه جوری بود . فکر کنم به خاطر مشرب بود .
اومد نشست کنارم . خودم رو یکم جمع و جور کرد .و فاصله ام رو باهاش بیشتر کردم .
- میدونی خیلی لوندی ؟ این حامین با این اخلاق افتضاحش همیشه خدا خر شانس بوده .
من خیلی اعصاب داشتم . اینم وقت گیر آورده بود . تمام عصبانیتم رو سرش خالی کردم و گفتم :
- خفه شو . بهتر مواظب حرف زدنت باشی.
اینو گفتم بلند شدم که برم . یکدفه بازوم گرفت کشیدم پشت درخت . ترسیدم خفن . ضربان قلبم رو از روی لباس هم احساس میکردم . دستش و گذاشت رو دهنم و سرش و برد سمت گردنم که یکدفعه ناخود اگاه با پاشنه کفشم کوبیدم رو پاش صدای آخش بلند شد . دستم و ول کرد. منم از فرصت استفاده کردم و هلش دادم عقب .
همون جوری بهش نگاه میکردم عقب عقب میرفتم که فرار کنم . میترسیدم پشتمو کنم و بگیرم از پشت . داشتم دیگه هق هق میکردم . اونم داشت با غضب نگام میکرد .با هق هق گفتم :
- جلو نیا وگرنه جیغ میزنم
همون جوری که نگاش میکردم آروم آروم رفتم عقب . یکم که ازش دور شدم شروع کردم به دویدن . با تمام قدرتم با اون کفشای پاشنه بلند میدویدم . اومدم از در سالن برم تو که خوردم به اردلان . با تعجب نگام کرد و گفت :
- چی شده الین . این چه حال و روزیه ؟ چرا داری گریه میکنی ؟
همون جوری که به خاطر دویدن نفس نفس میزدم با صدای بریده گفتم :
- اردلان ...من...منو میبری خونه ؟ حال ...حالم خوب نیست .
- آخه چی شده دختر !!! داری دیونه میکنی منو . تو که خوب بودی بگو چی شده ؟
romangram.com | @romangram_com