#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_88
- توی اون راهرو در آخر سمت چپ .میخوای باهات بیام ؟ مطمئنی حالت خوبه ؟
- آره ممنون . یه آب به صورتم بزنم خوب میشم .
بدون این که اجازه حرف زدن بهش بگم رفتم سمت راهرو . خودمو به ستشویی رسوندم و در قفل کردم . خودمو تو آینه نگاه کردم . سرخ شده بودم . آروم یه مشت آب به صورتم زدم . جوری که آ رایشم به هم نریزه . بعد با دستمال آروم پاک کردم صورتمو. تو آینه به خودم نگاه کردم . اشتباه کردم نباید میر*ق*صیدم . حوصله حرف بیخود نداشتم که راجعبم بگن . یه کم خودم رو مرتب کردم و رفتم بیرون .
اومدم برم که یکی دستم و گرفت و کشیدم آخر راهرو که تاریکتر از بقیه جاها بود و کوبیدم به دیوار . کمرم تیر کشید از درد . داشتم از دردو ترس سکته میکردم . سرم و گرفتم بالا ببینم کیه . که تو تاریک روشن راهرو حامین و تشخیص دادم . قلبم ریخت پایین . این اینجا چیکار میکرد ؟
با لکنت گفتم :
- دستو ول کن وحشی .چی شده ؟
دستمو محکمتر فشار داد و از بین دندونای به هم کلید شدش گفت :
- خوب با اردلان میر*ق*صیدی . کی بهت اجازه داد اون وسط بر*ق*صی و خودت رو نشون همه بدی ؟
دستمو به زور از بین دستش بیرون کشیدم و گفتم :
- فکر نکنم باید از تو اجازه بگیرم با کی بر*ق*صم با کی نر*ق*صم
چشماش تو اون تاریکی از عصبانیت برق میزد . صورتشو نزدیکتر آورد و گفت :
- تا وقتی واسه من کار میکنی باید اجازه بگیری
با عصبانیت هلش دادم عقب ولی از جاش تکون نخورد .
با پوزخند گفتم :
- من واسه تو کار نمیکنم . مریم جون هم بهم اجازه داده بیام . بنابراین به تو ربطی نداره .
بازوهامو گرفت و باز هم محکم کوبیدم به دیوار و گفت :
- گفتم بهت خوشم نمی میاد جلو چشمم باشی . خوشم نمیاد چون روشا رو نگه میداری هر روز با یه پسر باشی . ولی تو حرف آدمیزاد حالیت نمیشه . از دخترای گدا و بدبختی مثل توکه دائم آویزون این و اون میشن حالم بهم میخوره . بهتره خودت رو جمع جور کنی وگرنه بلایی سرت میارم که اسمت یادت بره
اینو گفت و ولم کرد رفت
romangram.com | @romangram_com