#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_83
پسره پرو باز شروع کرد . اگه به من گیر نمی داد روزش شب نمیشد . حرفی نزدم و به کارم ادامه دادم . دوباره گفت :
- چند نفر همزمان ؟ از امیر علی نا امید شدی . اومدی طرف اردلان ؟ چفدرم تحویلت میگیره . خبر نداره چه مار خوش خط و خالی هستی .
احساس میکردم صورتم از عصبانیت قرمز شده . خوبه کلی واسش خط و نشون کشیدم که به اون ربطی نداره من چیکار میکنم . ولی انگار حالیش نشده .توی چشماش نگاه کردم و گفتم :
- قبلا هم گفته بودم که به تو هیچ ربطی نداره . مواظب حرف زدنت باش
- من خوشم نمیاد دختری که هر روز با یه پسره بخواد روشا رو تربیت کنه
دیگه داشت زیادروی میکرد .
- فکر نکنم به تو ربطی داشته باشه که بخوای تصمیم بگیری کی واسه تربیت روشا مناسبه و کی نیست . بهتر حد خودت رو بدونی .
خندید و گفت :
- ببین کی از حد و حدود حرف میزنه خودت معنی حرفی که زدی میدونی ؟
این چه مرگش بود ؟ مگه از من چیزی دیده بود که اینجوری حرف میزد .
همون جوری که نشسته بود روبه روش رو ماسه ها نشستم و تو چشماش نگاه کردم و گفتم :
- چرا اذیتم میکنی با حرفات ؟ من نمیدونم با دختر ها چه مشکلی داری ولی مگه تا حالا از من حرکتی دیدی ؟ کاری کردم که به خودت این حق میدی اینجوری منو قضاوت کنی ؟
آروم گفت :
- دخترایی مثل تو فقط به پول فکر میکنن . این پسر نشد یکی دیگه . مهم نیست با احساسات یه نفر چه بازی میکنین . مهم پول بیشتر . تو هم همینی
عجب خری بود این .با حرص گفتم :
- تو روانی. یه دیونه روانی !!!
و بدون اینکه بهش اجازه حرف زدن بدم بلند شدم و رفتم طرف اردلان ، روشا رو از ب*غ*لش گرفتم و گفتم :
- دیگه دیر شده باید حمامش کنم .
romangram.com | @romangram_com