#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_78

با صدای بلندی گفت :
- من وحشی ام ؟ اره راست میگی تقصیر منه . اگه همون اوایل که فهمیدی دستت و می گرفتم و به زور می بردمت محضر و عقدت میکردم ، حالا این قدر زبونت دراز نبود . تقصیر من بود که بهت زمان دادم و گذاشتم با قضیه کنار بیای
یکدفعه صداش آروم شد ، انگار داشت با خودش حرف میزد
از کجا میدونستم انقدر دیونه ای که میذاری میری .تقصیر خود احمقمه
پسره احمق داشت به خاطر اینکه به زور نبرده عقدم کنه سرم منت میذاشت . با لحن مسخره ای گفتم :
- لابد منم مثل بز سرم مینداختم پایین دنبالت میومد محضر ، فکر کردی با کی طرفی ؟
بعد هم زدم زیر خنده .
صدایی از اونطرف خط نیومد . بعد از چند لحظه با صدای آرومی گفت :
- مسخرام میکنی ؟ عیب نداره . اون وقتی که پیدات میکنم و التماس میکنی که ولت کنم جواب این مسخره کردنات رو میدم .
با پوزخندی عصبی گفتم :
- هه هه ترسیدم . وای مامان اینا !!!
- اگه فکر کردی با مسخره کردن و عصبانی کردن من میتونی کاری کنی که ازت خسته شم و ولت کنم سخت در اشتباهی خانم کوچولو . بیخودی دست و پای الکی نزن. قیلا هم بهت گفته بودم . آخرش تو ب*غ*ل خودمی عزیزم .
- خفـه شو ع*و*ض*ی . خیلی بی حیایی .
با خنده گفت :
- آخی . خجالت کشیدی ؟ شرم و حیای دخترونت منو کشته . سعی کن با واقعیت کنار بیای عزیزم و خودت رو آماده کنی . جون به زودی زود پیدات میکنم و..
بقیه حرفش رو نزد و زد زیر خنده
- لعنتـی . خفه شو . میفهمی ؟ خفه شو . امیدوارم بمیری . تیکه تیکه شی . احمق
بعد هم گوشی رو قطع کردم و خاموش کردم . قلبم با شدت هر چه تمام تر میزد . دست و پام یخ یخ بود . ته دلم ترسیدم . نکنه واقعا پیدام کنه ؟ یه ذره رفتم تو فکر ولی بعد با خودم گفتم :

romangram.com | @romangram_com