#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_70
- فکر نمیکنم من راننده آژانس باشم .
نگاش نکردم . دست به سینه نشستم و بیرون و نگاه کردم و گفتم :
- خودتون که گفتین من پرستار روشام پس هر جایی که اون باشه منم هستم .
هیچی نگفت . سرش رو از پنجره بیرون برد و گفت :
- مامان روشا با من میاد نگران نباش . بعد هم یه بوق زد . با ریموت در و باز کرد و ماشین و برد بیرون و حرکت کرد .
روشا با ذوق دست زد و خندید
دولا شدم لپش و ب*و*س کردم و گفتم :
- قربونت برم . چه ذوقی هم میکنه .
خندید و حرفی نزد و خرسش و محکم تو ب*غ*لش فشار داد . اومدم صاف سر جام بشینم که توی آینه نگام با نگاش قفل شد که داشت نگام میکرد . اهمیتی ندادم نشستم سر جام .
یکم که گذشت روشا شروع کرد به غرغر کردن که من جایی رو نمیبینم . میخوام بیرون و تماشا کنم . میخوام جلو بشینم . آروم بهش گفتم :
- نمیشه فدات بشم خطرناکه ، اینجا خیلی بهتره
- گفت : نه نمیخوام میخوام جلو بشینم
حامین وقتی دید ساکت نمیشه ماشین و گوشه خیابون نگه داشت و از ماشین پیاده شد . در طرف روشا رو باز کرد . ب*غ*لش کرد . برد جلو نشوندش و کمربندش و بست .
- بازم من نمیبینم جلو رو دایی
- داری اذیت میکنی عسل دایی.
- خوب من حوصله ام سر میره
حامین کلافه دستی تو موهاش کشید و دست به کمر واستاد . بعد از چند لحظه برگشت سمت منو گفت :
- اگه ممکنه بیاین جلو بشینید . روشا رو ب*غ*ل کنید . یکم بهونه میگیره .
romangram.com | @romangram_com