#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_67

با بغض گفتم :
- هیچی مامان فقط دلم خیلی واست تنگ شده . کاشکی الان پیشت بود . دلم واسه بابا هم تنگ شده .
احساس کردم داره آروم گریه می کنه.
- منم دلم تنگ شده . خیلی تو خونه جات خالیه الین . راحتی اونجا ؟ مشکلی نداری ؟
آره خیلی راحتم فقط چند دقیقه پیش یه پسر دیونه داشت دخترت رو میکشت .آروم جواب دادم
- آره مامان راحتم . فقط دلتنگی اذیتم میکنه .
- قربونت برم این راهی که خودت انتخاب کردی . پس یکم تحمل کن . تا همه چی درست بشه .
- میدونم مامان . از ماکان و بابا چه خبر ؟
- ماکان که کلی آدم بسیج کرده که پیدات کنن . باباتم خیلی ناراحته . بیشتر تو خودش . دائم تو فکره .
- مامانی بابا به تو شک نکرده که از من خبر داری
- نه . من انقدر فکرم درگیره ونگران تو هستم که دائم دارم گریه میکنم . ولی تو هم دیگه با من تماس نگیر . من خودم چند روز یکی بهت زنگ میزنم .
- باشه مامان . تو رو خدا دیگه گریه نکن . من جای خوبی هستم . مطمئن باش حالم خوبه . نگران من نباش . خداحافظ
- باشه الینم . مواظب خودت باش . خداحافظ.
بعد از این که قطع کردم آروم تر شدم . اومدم بلند شم که پام تیر کشید . نگاه کردم دیدم بدجوری زخم شده و روش خون خشک شده . دوباره قیافه حامین اومد جلوی چشمام . پسره بیشعور داشت الکی الکی میکشت منو . مطمئن باش آقا حامین تلافی همه این کارهات و در میارم . حالا ببین
اروم رفتم سمت دستشویی . رو زخمم رو تمیز کردم و ضد عفونی کردم . یه باند گذاشتم روش و بستمش . لباسم رو عوض کردم و خودم رو مرتب کردم و رفتم اتاق روشا . هنوز خواب بود خوشگل خانم . رو زمین کنار تختش نشستم و رفتم تو فکر . نمیدونم چقدر گذشته بود که دیدم صدام میکنه . بیدار شدم . دلم میخواست بخورمش . کلی قربون صدقش رفتم . بلندش کردم .دست و صورتش و شستم و رفتیم پایین . تا شب یه جوری سر خودم و روشا روگرم کردم .
این حامین هم معلوم نبود کدوم گوریه . فقط بلد بود مثل بابا برقی یکدفعه ظاهر بشه . من و عصبی بکنه ودوباره غیب بشه . به جهنم خدا کنه دیگه جلوی چشم من فقط نیاد .
روشا رو که خوابوندم رفتم اتاقم و رو تخت دراز کشیدم که در زدن . صاف نشستم . خودم مرتب کردم و گفتم بفرمایید .
مریم جون آروم در باز کرد و اومد تو

romangram.com | @romangram_com