#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_58

- ناراحت نباش عزیزم تازه اولشه ، نباید انتظار داشته باشی خوشحال باشه از این کارت . تا شب سیم کارتتم عوض کن از این ماکان هر کاری بگی بر میاد.
- باشه مرسی سیاوش .
- این حرفا رو نزن کوچولو
- کاری نداری؟
- الین !!
- جانم ؟
- راحتی اونجا ؟ مشکلی نداری ؟
- نه سیاوش همه چی رو به راهه
- هر وقت مشکلی پیش اومد یا دیدی نمیتونی دیگه ، یه زنگ بهم بزن زود خودم و میرسونم .
- باشه سیاوش . خبری شد بهم بگو
- باشه عزیزم .خداحافظ
- خداحافظ
چرا بابا این کار و با من میکرد ؟ مگه من نگفتم به خاطر ماکان از خونه رفتم ، حالا به ماکان سپرده بود که منو پیدا کنه ؟
یه آن یه فکری اومد تو سرم .نکنه به بابا بگه من با یه پسر بودم . بابا راجعبم فکر بد بکنه . اعصابم خورد شد . به جهنم هر چی میخواد بزار بگه
یکدفعه در اتاق باز شد و حامین اومد تو اتاق. منم هنوز همون جوری دراز کشیده بودم وسط اتاق. داشتم با تعجب بهش نگاه میکردم ، اونم مبهوت داشت نگام میکرد که یکدفعه به خودم اومدم و بلند شدم وایستادم . با عصبانیت گفتم :
- همینجوری سرت و میندازی میای تو اتاق نباید یه در بزنی ؟
اونم از بهت در اومد و گفت :
- فکر نکنم اینجا اتاق شخصی تو باشه که بخوام واسه این که واردش بشم از تو اجازه بگیرم

romangram.com | @romangram_com