#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_57
- باشه بریم .
- بلندش کردم . بردم دست و صورتشو شستم و رفتیم پایین . تو تمام طول غذا حامین ساکت بود و حرفی نمیزد . امیر علی هم با وجود اصرار من ، داشت به روشا غذا میداد و باهاش بچه گونه حرف میزد . داشتم به حرکات امیر علی نگاه میکردم که یکدفعه چشمم به حامین افتاد که دوباره اون پوزخند مسخره روی لبش بود
به جهنم . انقدر پوزخند بزن تا دهنت کج بشه . چی میشد اخلاق حامین هم مثل امیر علی بود ؟
بعد از ناهار روشا رو بردم حمام . کلی آب بازی کردیم . بچه ساکت و خوبی بود. اومدیم بیرون موهاش و خشک کردم و واسش گیس بافتم . خیلی بامزه شده بود .
فریبا اومد دنبال روشا و گفت آقا اومده میخواد ببینش. یه لباس خوشگل تنش کردم و فرستادمش پایین .
روشا که رفت از خستگی دراز کشیدم کف زمین . خیلی وقت بود تو یک روز اینقدر کار نکرده بودم . همیشه تا ظهر خواب بودم
یاده موبایلم افتادم . از جیبم بیرون آوردمش و دیدم کلی میس کال دارم . از طرف همه. فرنوش . سیاوش .بابا. ماکان
شماره سیاوش و گرفتم . با دومین بوق جواب داد
- سلام سیاوش خوبی؟
- سلام الین خوبم . جات خالی ببینی چه آتیشی به پا کردی .
هیجان زده گفتم : - چه خبر ؟چی شده ؟
- عمو انقدر عصبانی که نمیشه رفت طرفش .زن عمو هم اصلا به رو خودش نیورده از قضیه خبر داره. ولی انقدر اعصابش خرابه که دائم داره گریه میکنه . عمو به هر کسی که بگی زنگ زده وسر و گوش آب داده ببینه خبری ازت دارن یا نه ؟
نمیخواد م*س*تقیم سراغی ازت بگیره . نمیخواد آبرو ریزی بشه واسش. خیلی عصبانیه الین
- از ماکان چه خبر ؟
خندید و گفت :
- زن عمو تعریف میکرد که عمو زنگ زده بهش و گفته بیاد خونه باهاش کار داره اونم با دست گل اومده وقتی عمو بهش گفته مثل یخ وا رفته . زن عمو میگفت اونقدر دستاش و به دسته مبل فشار داده که سفید شده بوده . مثل اینکه عمو ازش کمک خواسته اونم گفته از زیر سنگم شده پیدات میکنه
خیلی ناراحت شدم .
- بازم بابا طرف اونو گرفته
romangram.com | @romangram_com