#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_42

با شک و تردید درو باز کرد . یه حیاط خیلی خوشگل و دیدم . انقدر سرسبز و قشنگ بود که دلم میخواست همونجا واستم و داخل نرم . به زور چشمامو از اون همه گلای خوشگل گرفتم و رفتم تو. یه خانم با لباس فرم منتظرم بود .
سلام خانم . خانم نکویان منتظرتون هستن
منو راهنمایی کرد داخل خونه . خیلی بزرگ بود . وسایل خونه هم خیلی شیک بود . و پر از اجناس عتیقه . گوشه سالن یه دری بود که منو به اونجا راهنمایی کرد و گفت :
- خانم الان میان
در حال برسی کردن اتاق بودم که متوجه صدای پا شدم
برگشتم که دیدم یه خانم مسن خیلی شیک پوش وارد اتاق شد و با مهربونی اومد سمتم
دستش و به سمتم دراز کرد و گفت :
- سلام عزیزم ، خیلی خوش اومدی، محمد خیلی ازت تعریف کرده ، خوشحالم که دیدمت
با خجالت باحاش دست دادم و گفتم :
- مرسی خانم نکویان ، منم از آشنایی باهاتون خوشحال شدم
تعارف کرد نشستم و تو همین لحظه همون خانمی که اول اومدم دیدم داخل شد و وسایل پذیرایی و رو گذاشت رو میز
داشتم زیر چشمی به خانم نکویان نگاه میکردم ، یه خانم خیلی متشخص حدود 60 سال که موهاشو خیلی ساده ریخته بود رو شونه هاش و یک کت دامن خیلی خوش دوخت بنفش تیره هم تنش بود . با این سن و سال هنوز هیکلش رو فرم بود .
خودمو جمع و جور کردم و منتظر شدم که اول اون شروع کنه به صحبت
- خوبی الین جان ؟
- ممنون خانم نکویان
- به من بگو مریم عزیزم
- چشم مریم جون
- خوب از خودت تعریف کن عزیزم ، محمد یه چیزایی تعریف کرده ولی شنیدنش از زبون خودت یه لطف دیگه ای داره

romangram.com | @romangram_com