#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_39
شنیدم چی گفتی
کپ کردم ، من که خیلی آروم گفتم . رومو کردم سمت پنجره و از ترسم دیگه حرف نزدم
بدون هیچ حرفی منو رسوند جلو دانشگاه. اومدم پیاده بشم که بازومو گرفت و گفت :
نمیخوای با نامزدت خداحافظی کنی ؟
دیگه از اون اخم خبری نبود و یه لبخند روی لباش بود
دلم میخواست خفش کنم ، به زور دستم و از دستش کشیدم بیرون و گفتم :
- من نامزد تو نیستم ، امیدوارم بری زیر کامیون 18 چرخ
بعدم پیاده شدم و در ماشین و کوبیدم به هم . صدای خنده بلندش و شنیدم . وبعد هم صدای بلندش که
- مرسی از دعای خیرت
بعد هم صدای جیغ لاستیکها
پام و کوبیدم زمین
- لعنتی ، لعنتـــی !!
- چیزی شده ؟
پریدم بالا
دیدم سیاوش داره با تعجب نگام میکنه
- چی شده ؟ معلوم هست کجایی ؟ یه ساعته منتظرتم
نخواستم دوباره غیرتیش بکنم . کاری از دستش برنمیاد که ، گفتم :
- ماشینم بنزین نداشت مجبور شدم با تاکسی بیام . الان باید چیکار کنم ؟
romangram.com | @romangram_com